تو باید اتفاق می افتادی..
یک الف بعد هم سه تا نقطه؛
تو باید اتفاق می افتادی، شاید اگر همه ی ماجرا به تو ختم می شد حالا همه چیز فرق می کرد. شاید اگر تو نبودی و "واقعه" بی تو اتفاق می افتاد، دنباله ی نور این کهکشان تا انتهای تاریخ نمی رسید، حتماً بی تو این روشنگری چیزی کم داشت. بی تردید بی تو حجّت بر اهل شب تمام نبود،بی تو اوراقی از تاریخ نانوشته می ماند. تو اتفاق افتادی تا حجّت بر همگان تمام شود، هر که رفتنی است، برود و هر که پیشانیش مهر ماندگاری بر عظمت تاریخ گرفته،بماند. تو اتفاق افتادی تا همه بودن و نبودن را برگزینند، تو اتفاق افتادی درست در همان روز انتخاب سعادت...
واژه های کلیدی : عظمت تاریخ، واقعه، کربلا، امام حسین، روشنگری
شنبه 92 آبان 18
نظر:
دریایی از باور بصیرت...
یک الف بعد هم سه تا نقطه؛
"غدیر" نه برکه ی آبی در بیابان، بلکه دریایی از باور بصیرت در کویر حیرت و هامون ضلالت است تا کام جان ها از آن سیراب شود.
"غدیر" حلقه ی میان رسالت و امامت است از سویی به بعثت در حراء متصل می شود و از سویی دیگر به شهادت پیوند می خورد.
"غدیر علی(ع)" همان حرای محمّد است در جلوه ای پس از 23 سال،عاشورای حسین نیز، دادخواهی غدیر علی(ع) در محکمه ی تاریخ ولایت است.پس از قرن ها مظلومیت حق و غیبت،دوران انتظار جوشش دوباره ی غدیر،عاشورایی در نینوای زمان است در بستری از فرات ظهور و علقمه نور.
و مهدی(عج) همان محمّد (ص) است در جلوه ی علوی و حُسن حَسنی و شور حسینی و دولت عدل و تجسم آرمان بعثت و غدیر و عاشوراست...
واژه های کلیدی : محمد، عید، غدیر، علی، برکه، عاشورا، نینوا، بعثت، علقمه
چهارشنبه 92 آبان 1
نظر:
ایمان به دستهایی که تازه از آسمان برگشتهاند...
یک الف بعد هم سه تا نقطه؛
رد چشمهایت را میگیرم،میرسم به فرداهایی بلند که گذشتند بیآنکه ابری در گوشه ای از آن با سنگریزهای درددل کرده باشند.
رد چشمهایت را که میگیرم،میرسم به درختانی که به حریم آسمان دویدهاند با میوههایی از گنجشکهای نارس،از قناری های ناتمام،میرسم به باغی از آواز که در آغاز خودش مانده است.
نه،نه... میرسم به دریایی از لبخند، به اقیانوسی آرام از نگاهت،میرسم به خدایی که همان نزدیکی است.
چشمهای تو کلماتی کلیم دارند،واژگانی نورانی و جملاتی که فعل هایشان آفتابی است. من ایمان دارم به لبخندی که از چشم های تو میبارد. به دست هایی که تازه از آسمان برگشتهاند و به نگاه آفتابی ات که در فردا راه میرود.
حالا به تو نگاه میکنم و فردا میدود در تکتک سلول هایم و میرسم به خورشیدهای چادرنشینی که تا پیری،جوان میمانند...
پ.ن. تقدیم به تمام معلّمها و استادان عزیزم. به ویژه آموزگار کلاس اوّل دبستانم سرکار خانم "کَسی خانی" مهربان، دبستان شهدای صادقیّه،منطقه دو تهران... یاد ایّامی.
واژه های کلیدی : معلم، استاد، دبستان شهدای صادقیه، منظقه دو تهران، کسی خانی
چهارشنبه 92 مهر 3
نظر:
کریمه آسمان و زمینی
یک الف بعد هم سه تا نقطه؛
پاکی و اصالت ریشه در خاندان مطهر تو دارد.پاکی آسمان در وجودت جریان دارد که معصومه نام
گرفته ای و حریم اهل بیتی و کریمه آسمان و زمینی.
فرشتهها با دست هایی از نور،اسپند بر آتش می ریزند تا چشم هایی که تاب دیدن نور وجود تو را ندارد تا همیشه کور بماند.
وقتی که نگاه مشتاقم،عاشقانه حرم ملکوتی تو را به تماشا می نشیند تمام وجودم سرشار از بهشت میشود
و عطر ملکوتی بارگاهت، روحم را تا اوج پرواز میدهد.وقتی که پیچک دستانم، نیلوفرانه به ضریح مطهرت میپیچد
انگار زلال کوثر در رگهایم جریان پیدا میکند و مروارید اشک هایم شکوه شوق عشق تو را فریاد میکنند...
واژه های کلیدی : پیچک، بهشت، اصالت، اسپند، نور، حرم ملکوتی، زلالکوثر، شکوهعشق
شنبه 92 شهریور 16
نظر:
یعقوب اشتیاق
یک الف بعد هم سه تا نقطه؛
از راه رسیدی تا نغمهی "الهی العَفو" درکوچه های شهر،سجادهای به وسعت زمین،
دل هایی به بیکرانگی آسمان، امکان همنشینی با فرشتگان را برایمان فراهم آوردی.
دنیا را از دل ما دور میکنی و با مهربانی مادرانهات به گهوارهی تولدی دوباره دعوتمان میکنی.
از راه رسیدی با نزول آسمانی قرآن، با امان نامه بخشش از سوی خدا.
رمضان! یوسف دل در چاه خودپرستی و دنیا طلبی درمانده، ریسمان روزه داری را به یاری آوردی.
نوح جان در خشکی حیرت وامانده، چشم یعقوب اشتیاق، برای دیدن سحر های پربرکت تو سفید شد.
طلعت زیبای خودت را به ما نشان بده...
واژه های کلیدی : آسمان، سجاده، گهواره، امان نامه، یوسف دل، نوح جان، طلعت
پنج شنبه 92 تیر 20
نظر:
لیست کل یادداشت های این وبلاگ