سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سر سودا

 

 

باد در چین گیسوان تو آرام می گیرد...

 

یک الف بعد هم سه تا نقطه؛

دل آسمان که می گیرد، با بهانه باران نام تو را می بارد تا زلالی فراگیر شود. خورشید که چشم باز می کند بر جا پای تو بوسه می زند، زمین بر خود می بالد

و کوه ، استواری اش و دریا کستردگی اش را در مقابل تو حقیر می بیند.

باد در چین گیسوان تو آرام می گیرد. چشم گردباد که به تو می افتد،آسمان را فراموش می کند،آن قدر در خود می پیچد و خود را طواف می کند که مجنون می شود.

آن گاه راه خود را می گیرد و می رود در دشت، می رود به صحرا تا مجنون یادش بیاید که اگر لیلی نبود شهرتش جهانگیر نمی شد.

مادر! تو از کدام تباری که مقصد و مقصود تمام ترانه های عاشقانه و مضمون تمام غزل های شاعرانه هستی؟

تو اگر نبودی زلف درختان را نسیم با کدام بهانه باید شانه می زند و آسمان با کدام نیت می بارید بر شانه های صخره ای کوهستان و می ریخت به پای مجنون ترین بید های خیابان

و می نشست روی بال های زنبور عسل و غلت می زد روی علفزارهای دشت مغان. آسمان، نام تو را بهانه می کند تا ببارد و من پا به پای دلم می دوم

تا به پایت بیفتم و بریزم روی دست های تو ...

 

مادر


واژه های کلیدی : باران، گیسوان، مجنون، لیلی، عاشقانه، شاعرانه، بید کوهستان، زنبور عسل، نسیم...

شنبه 93 فروردین 30

نظر:‍



لبخند های آمده و نیامده ما...

 

یک الف بعد هم سه تا نقطه؛

باران می بارد، آسمان از پرنده تهی می شود، آسمان در زمین قدم می زند، آسمان می ریزد

زیر پاهای من و تو، من و تو که دل هامان بهاری است و دست در دست هم زندگی را به بازی میگیریم.

باران که می بارد دست های هم را می گیریم در حالی که کسی مراقبمان نیست .چشم های من رد بال پرندگانی که شاید بار دیگر بیایند تا در نگاهم لانه بسازند،و دانه بچینند از لب های

تو که تازه از دعا برگشته اند. حالا که با دلمان راه می رویم، زمین بازیچه ای بیش نیست و دو تایی بازیگوشانی که حتّی آب را به بازی گرفته ایم.

آبی که از آسمان آمده تا قدم های ما، تا شانه های من و تو که می رود بار سنگینی را آزمایش کند. تا دست های ما که حالا تب کرده است، تا چشم های ما که چیزی جز زلالی نمی بیند.

فردا از آن ماست، از آن ما که امروزمان را در شادی به غروب می رسانیم و فردایمان از لبخندی شروع می شود که هدیه هم خواهیم کرد.

بیا بازی کنیم، بیا با دست های هم دنیا را ورق بزنیم، بیا از آب تا آفتاب پلی بسازیم، آنگاه دنیا قلمرو لبخندهای آمده و نیامده ما خواهد شد...


باران

 


واژه های کلیدی : باران، پرنده، بهاری، دانه، بازیچه، زلالی، شانه، آفتاب، دنیا، ورق، قلمرو...

دوشنبه 93 فروردین 11

نظر:‍




لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تمام لبخندهایم را نذر تو کرده ام...
مقبول ترین حج...
تقویم ها پیر می شوند...
دوریت چقدر نزدیک است...
کاش دیوارها پنجره بودند...
[عناوین آرشیوشده]
  •  RSS 
  •  Atom 

  • خانه


  • پست الکترونیک

  • پارسی بلاگ



  • کل بازدید: 130139
    بازدید امروز : 4
    بازدید دیروز : 16



    سرّسودا

    سرّسودا

    قلم؛ الهه ی الهام قلب بود و نوشتن؛ دمیدن روح در کلمات

    پیوندهای روزانه
    دانشگاه خوارزمی تهران [1]
    دانشکده زبان دانشگاه فردوسی مشهد
    دانشکده زبان دانشگاه شیراز
    دانشکده زبان دانشگاه اصفهان
    دانشکده زبان دانشگاه الزهرا [3]
    دانشکده زبان دانشگاه علم و صنعت [3]
    پیام نور-واحد تحصیلات تکمیلی [2]
    دانشگاه علامه طباطبایی [3]
    دانشکده زبان دانشگاه تهران [3]
    دانشکده زبانهای خارجی آزاد واحد تهران مرکز [1]
    ژورنال آموزش زبان [1]
    سازمان سنجش آموزش کشور [5]
    خبرگزاری ایسنا [99]
    [آرشیو(13)]

    مطالب بایگانی شده
    دی 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
    اردیبهشت 91
    خرداد 91
    تیر 91
    شهریور 91
    مهر 91
    آبان 91
    آذر 91
    بهمن 91
    دی 91
    اسفند 91
    فروردین 92
    اردیبهشت 92
    خرداد 92
    تیر 92
    شهریور 92
    آبان 92
    مهر 92
    آذر 92
    دی 92
    فروردین 93
    اسفند 92
    اردیبهشت 93
    خرداد 93
    تیر 93
    شهریور 93
    مرداد 93
    مهر 93
    آبان 93
    آذر 93
    بهمن 93
    دی 93
    اسفند 93
    فروردین 94
    خرداد 94
    اردیبهشت 94

    اشتراک در خبر نامه

     


    پیوند دوستان

     


    طرّه‏ آشفتگی
    سرّسودا در بلاگفا
    روزهای‏ عاشقی
    دریچه ای به سوی ملکوت
    فهرست موسیقی ایران
    گفتگوی هارمونیک
    همایون شجریان
    محمّدرضا شجریان
    زبان شناسی همگانی
    از زبانشناسی تا نشانه شناسی
    پایگاه اطلاعات علمی
    اخبار تخصصی
    پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران