همین فردا...
یک الف بعد هم سه تا نقطه؛
زمستان که بساط خود را جمع کند، یک سال بزرگتر می شویم و این روزها که همه دور و برمان سرگرم خانه تکانی اند، باید خودمان را بتکانیم و سبک شویم. ما که به خورشید اقتدا کرده ایم، ما که از شماییم، ما که جانمان به شما بسته است بی صبرانه منتظر بهاریم. وقتی که شکوفه های انتظار به بار خواهند نشست و تو خواهی آمد، خدا را چه دیدی شاید همین فردا...
واژه های کلیدی : انتظار، زمستان، شکوفه، خانه تکانی، فردا
چهارشنبه 91 اسفند 9
نظر:
سپیده دم به مبارک باد دریا آمده است...
یک الف بعد هم سه تا نقطه؛
قلم آفرینش نامی بالاتر از تو ثبت نکرده است که مجالس با آن گرم شود.
هزاران پنجره ی بسته با عطر صلواتت در جای جای زمین گشوده می شود.
زندگی، خود را از سیره ی تو معطر ساخته اند.. دل ها همه شاگرد مکتب اخلاق تو اند.
کسی که اندکی از تو بداند کارش یکسره از بهشت سرودن می شود.
عود بسوزانید که رحمت دو جهان با قدم های بهشتی اش زمین را متبرک کرده است،
سپیده دم به مبارک باد دریا آمده است و کوه سرود میلادی بزرگ را به بازتاب برخاسته...
واژه های کلیدی : قلم، میلاد رسول اکرم، رحمت، آفرینش، صلوات، اخلاق
دوشنبه 91 بهمن 9
نظر:
پیمان با خورشید...
یک الف بعد هم سه تا نقطه؛
آل محّمد(ص) خورشیدند، خاموشی ناپذیر. پیمان با خورشید یعنی جاودانگی. اشتیاقی بزرگ در جانمان نشسته. می خواهم حس عمیق عشق تو را پنهان نکنم و هزار حنجره آواز شوم تا همه بدانند تو امام ما هستی. تو نیامدی اما در لحظه های من مدام تکرار می شوی تکرار...
محتاج نگاه تو ایم ای همیشگیترین، پس دمی چشم براهمان مگذار...
واژه های کلیدی : انتظار، آل محمد، پیمان، خورشید، امام، چشم براه، اشتیاق
یکشنبه 91 بهمن 1
نظر:
بگذار بسوزم ...
یک الف بعد هم سه تا نقطه؛
ای قلم! اگر تو نیز عشق مرا میفهمیدی و در این عشق هجران میکشیدی و از این هجران
به وادی حقیقت می رسیدی، بیگمان میسوختی و عود میشدی و آتش میشدی و سرای غم را به عطر افسوس معطر میساختی.
پس ای دل بساز و بگذار بسوزم با نام یوسف گم گشتهام...
پ ن:یک سال از اقامتم در پارسی بلاگ گذشت و سه سال در بلاگفا... چقدر زود میگذرد!
واژه های کلیدی : عشق، قلم، هجران، حقیقت، افسوس، سوختن، ساختن
سه شنبه 91 دی 5
نظر:
اشک مناجات...
یک الف بعد هم سه تا نقطه؛
قلب کوچکم را بر می دارم و کلمه کلمه شعر می سرایم برای تو، چشم هایم را به اشک مناجات های بی پایان تو گره می زنم
و بغض هایم را به سجده های طولانی ات. تو از ابرها به باران نزدیک تر بودی و از فرشته ها به بهشت.
تنها دوست تو خداوند بود، این را از واژه واژه صحیفه سجادیه ات خوانده ام. همه کلماتت بوی خداوند می دهد.
تو پرنده ای هستی که اسم اعظم خداوند را بر روی آوازهایش نوشته اند. کاش من در پای غربت مزار تو به پایان برسم...
واژه های کلیدی : اشک مناجات، بهشت، اسم اعظم، غربت مزار، سجده طولانی، صحیفه سجادیه
دوشنبه 91 آذر 20
نظر:
لیست کل یادداشت های این وبلاگ