به خلوتم که سر زدي، غزل دوباره تازه شد

و شعر نانوشته ام به يک اشاره تازه شد

دوباره دستهاي مهربان آسمان رسيد

دوباره نغمه ي سه تار بي ستاره تازه شد

دوباره فال، آرزو ، دوباره حافظانه ها

غزل دوباره مي رسد از اوج جاودانه ها

دوباره پاک مي شود غبارها از آينه

دوباره ها، دوباره ها ، دوباره ها، دوباره ها...

من دو بار به دنيا آمدم. يک بار مثل همه مردم و يک بار هم بعد مرگي ناپيدا!

دليل تولد اولم را نمي دانم اما دليل تولد دومم تو بودي اي دستهات فرصت آغاز عاشقي. ..